نتایج جستجو برای عبارت :

از این دنیای غم،غمناک رفتی

پدیده سال جدید بدون هیچ شکی باران است. آنقدر بارید و آنقدر سیل راه انداخت که هیچ شبهه ای در کار نگذاشت. در این بین اکثر هموطنان شادند و گروه اندکی غمناک سیل. امیدوارم با رونق کشاورزی کمی از فشار اقتصادی موجود بر مردم روستا کمتر بشه و نفس راحتی بکشند
هی دوست اهل کدام سرزمینی اینقدر بی رنگ و ریا ::))
جنابی که دنبال کننده ی وبلاگ جهان من شدید صمیمانه از شما ممنونم اما از اونجایی که من ادم خیلی کنجکاویی هستم و شما به جز یه جمله ی غمناک نام و نشانی نداشتید میشه ابراز هویت کنید و یه ردی از خودتون به جا بزارید عایا ؟؟؟ حالا اینقدرم رمزی نباشید
نشستم آرشیو وبلاگ های قدیمی بلاگفا رو می خونم، جدیدترین تاریخ آرشیو بعضی بر میگرده به سال 94-95 و همین نقطه، غمناک ترین قسمت ماجراست. از بعضی ها خبر دارم، ازدواج کردند و بچه دار شدند، از خیلی ها نه. دلم تنگه، خیلی. دلم گرفته، باز هم خیلی. 
امروز با معجزه بیدار شدم. مثه همیشه نبود. این دفعه بابت بیدار شدنم و اینکه چرا تو خواب نمردم دیگه به خدا غر نزدم. ب این وجود که شبش چقدر غمناک و سنگین گذشت...
خدایا شکرت بخاطر دو نفر تو زندگیم. یکی تو اون یکی مامانم. اگه مامانم نبود... بیخیال! حتی نمیشه نبودشو تصور کرد. میدونی.. دنیا هم نبود اون موقع
امروز با معجزه بیدار شدم. مثه همیشه نبود. این دفعه بابت بیدار شدنم و اینکه چرا تو خواب نمردم دیگه به خدا غر نزدم. ب این وجود که شبش چقدر غمناک و سنگین گذشت...
خدایا شکرت بخاطر دو نفر تو زندگیم. یکی تو اون یکی مامانم. اگه مامانم نبود... بیخیال! حتی نمیشه نبودشو تصور کرد. میدونی.. دنیا هم نبود اون موقع
عشق هم راز غریبی ست در این  ظلمت شب
مرگ غمناک شکوفهز تگرگ،
خواهش کاهن یک معبد دوراز  کلیسای همان نزدیکی!
دزد راوحشت از بیداری!
بیمِ  ماریاز آلودگی طعمه به سم
روزِ وارونه که شب را ماند !
به کجا می رسدمخواب و خیال؟ 
به کجا می بردم دزد دریایی وجدان هرشب؟!
به کجا می کِشدم ؟!خوابِ آلودهِ به سنگینی سرب
آفرین  باد  به گلدسته مسجد که مرا کرد بیدارزخواب غم دوشین غریب
     #پروین_اسحاقی
جهت خواندن اشعارم به این آدرس سر بزنید parvin58.blog.ir
شراب. خاطره. یادآوری. اندوهی منتشر در فضای لایتناهی. سیگار. مرزِ باریکِ حالِ خوب و حالِ بد. صدای مرضیه. من به این انباشتگی و فشار حافظه و خاطره عادت دارم. کلماتِ سلین. مرگ قسطی؛ "دوباره تنها شدیم، چه‌قدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است". عرق. که زمستان جز زخم، برف هم دارد. راه رفتن بر روی آن مرزِ باریک. آسمانِ سیاه و زمینِ سفید. معلق بودن در آن فضای لایتناهی...
امروز صبح رفته بودیم تشییع جنازه پسر ۳۰ساله یکی از فامیلهامون.طفلکی دیروز صبح دچار ایست قلبی شده بود.البته ناراحتی قلبی داشت.
هنوزم صدای داد و فریادهای مادر و خاله هاش تو گوشمه.با این که پسرشونو خیلی نمیشناختم امابا دیدن ضجه زدن هاشون، همینجور اشک بود که بی اختیار میریخت از چشمام.خیلی دردناک بود.امروز از ته قلبم از خدا التماس کردم با مرگ برادر و همسر جوون امتحانم نکنه.
چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا
چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی وگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جل جلالا
گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا
تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا
خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش 
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز م
دانلود آهنگ جدید آرون افشار به نام عاشق کش
در این بخش موزیک زیبا و احساسی عاشق کش با صدای آرون افشار را برای دانلود قرار داده ایم.
ترانه و موزیک: دی پاپ, تنظیم: معین راهبر
Download New Music Aron Afshar – Ashegh Kosh
متن آهنگ عاشق کش آرون افشار
از تو دگر نمیشود دل کند فانوس راه عشق من بودیتو جاده را به من نشان دادی برگرد بگو عاشق من بودیبازا میان خلوت خانه افتاده ام چنین تک و تنهاعشقت مرا به ناکجا برده نقطه به نقطه سو به سو هر جایه آدم شکسته از من ساختی عاشق کش
این بار واستون بهترین انیمه های بسیار غمگین که اشک آدمو درمیارن لیست کردم سعی شده بیشتر مواردی قرار بگیرن که تعداد قسمتای غمگین زیاد داشته باشه نه فقط قسمت آخرش غمناک باشه مطمئنا لیست کامل نیست چون همه انیمه های دنیا رو ندیدم و سلیقه هم دخیل بوده پس بر هر اوتاکوی مسلمان واجب که به کامل شدن لیست کمک کنه!
ادامه مطلب
خلاصه خبر: آفتاب نیوز: “پنج روز از غمناک ترین پیک نیک خانواده گذشته است. نانوایی که به همراه خانواده به یک منطقه تفریحی در ارومیه رفته و یک تعطیلات خوشی را سپری…
منبع:https://big-news.ir/غروب-غم‌انگیز-خانواده-یاری-اکیپ٣٠-نفر/
این نوشته در دسته حوادث منتشر شده است.
مشاهده مطلب در کانال
به نام خدایی که داشتنش جبران همه نداشتن هاست
حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
 
همه چیز تموم شد...همه چیز
من الان از نظر خدا هیچ همسری ندارم من از نظر خدا دیگه متاهل نیستم
و این منمزنی تنهادر آستانه فصلی سرددر ابتدای درک هستی آلودهٔ زمینو یأس ساده و غمناک آسمان ...
 
ازتنهایی بدتر هم داریم؟آره اینکه بقیه فکر کنن تنها نیستی و من خواستم این بدترو تبدیل به بد کنم
 
روح مرده ام با لبخند محی الامواتی آقام زنده میشه به امید خدا
آیا بعد ا
در دل انگیزی ایام و زمان 
در ورق خوردن تقویم عبور
 در هجوم کلمات ناقص 
 در پی حادثه های غمناک 
دل من در پی یاران عزیزی می گشت 
که زمین را به  سوی گمنامی 
طی کردند 
 مردمانی همه آزاده نفس دریادل 
پاره های فولاد 
که نترسیده از آب و آتش
تا فراسوی زمان می رفتند 
می گذشتند که جهان منزل این رفتن هاست 
غزل سرخ خطر می خواندند 
که زمین مملو از این گونه غزل گفتن هاست 
این اهالی خطر 
اهل رفتن بودند 
مثل یک اقیانوس 
بی صدا و آرام 
بسا تو هم ودکه میان اینجا وانچه گذشت  که دعاهای پنهانی ثوابش بیشتر است منافات است و ممکن است بدو وجه جواب داده شود. اول اجنماعدر اجابت موثر تر است. گرچه ثوابش کمت  است   دوم این درجاتی است که از ریا و خود نمایی مامون باشد. وانچه در ان باب گذشت در صورتی است از ریا ایمن نیست و نیز حضرت صادق  ع فرمود  هیچ. گاه چهار نفر باهم اجنماع  نکرده اند که برای مطلبی  بدرگاه  خدا جز ابنکه با اجابت ان دعا از هم جداشده. اند 3 و نیز انحضرت ع فرمود هر گاه پیش امدی پ
طی دو سال، حداقل ۱۳ بار لاکپشت‌ها فعالیت قطار‌ها را مختل کردند. به همین دلیل، شرکت راه آهن ژاپن به فکر پیشگیری از مرگ غمناک لاکپشت‌ها در راه آهن و تاخیر غیرضرروی قطار‌ها افتاد. آن‌ها پس از اجرای یک سری آزمایش، یک خندق یو «U» شکل ایجاد کردند که لاکپشت‌ها را جمع می‌کرد و مانع از گیرافتادن آن‌ها بین ریل‌های فلزی و له شدن و مرگ آن‌ها می‌شد. آزمایش‌ها و دوربین‌های مراقبتی نشان داد که لاکپشت‌ها هنگام عبور از ریل اغلب در فضای بین آن‌ها می‌
من از خیلی چیز ها لذت می برم  مثلاوقتی در مترو مینشینم و قیافه ی پیرزنی اخمو با رژ لب قرمز یا دختری که جدیدا موهایش را بلوند کرده همراه با اکستنشن مژه یا ناخن های برق انداخته شده ی خانمی با لباس فرم ؛در ذهنم داستان میسازم و اسم پیرزن را اعظم می گذارم اعظم خانوم خانه اش عمارنی در لواسان است و سگ پا کوتاه احمقی به نام لوسی دارد و هرروز برای رفع کمر دردش داخل استخر عمارتش شنا می کند یا آن دختر که در ذهنم اسمش ملیناست و برای قرار با دوست پسر جدیدش ب
سلام. 
یبار به این فکر کردم اگر واقعیت الان زندگیمو ببینم و قرار باشه 50 سالم بشه گلی تنها گ مجرد باشم چقدر تلخ و غمناک هست. یکی از سرگرمی های تلخم اینه که سن ازدواج و بچه دار شدن اطرافیانم رو بیاد بیارم و ببینم چقدر از من جوون تر بودن وقتی ازدواج کردن یا بچشون به دنیا اومد با اینکه تز من بزرگترن ولی خیلی زودتر از من و امثال من تشکیل خانواده دادن.
اینم قسمت منه. حالا شانس بدبختی آزمایش قسمت تقدیر هر چی اسمشو بزاریم. 
هر کی هم خواستگاری سنتی اومد ن
ماه، غمناک، در این گُلشنِ خَضرا می‌گشت
باد، بی‌خویشتن، افسرده و شیدا می‌گشت
گُلبُن، از دردِ نهان، زار به‌خود می‌پیچید
شب، فرومانده در اندیشه‌یِ فردا می‌گشت
بانگی از دور می‌آمد، همه رنج و همه درد
مانده بود از ره و، نالان پیِ مأموا می‌گشت
رازی اندر دلِ شب بود که ناگاه اگر،
برگی از شاخه جدا می‌شد، رسوا می‌گشت
سایه‌یِ بیدبُن، از بیم، می‌آویخت به شاخ
باد چون می‌شد از او دور هویدا می‌گشت
یادِ آن یارِ سفرکرده، پریشان و غمین
زیرِ هر
در تاریک ترین ساعت های نیمه شب آن هنگام ک دستی نامرئی رنگ تیره ای می پاشد روی افکار، و احساسات همگی غمناک شده است. بعد از پهلو به پهلو شدن های بسیار، می فهمم ک گیر افتاده ام و سایه ها در خود من را حل می کنند. و در خلسه فرو می روم و می بینم آن چیز هایی را ک دگر از یاد نمی رود. مثلِ لکه ی غلیظ و سیاهی ک روی مغز چکیده باشد و دگر پاک نمی شود. توی خلسه ام، تجسم ترسناکی هویدا می شود ک از چشم گشودن از آن می ترسم. چرا ک می ترسم تاریکیِ خیالاتم به تاریکی اتاق کش
❓اصلا مگه میشه چهارشنبه باشه و تهران باشیمو حول و حوشِ 11 شب باشه و ما حرم سید الکریم نباشیم؟! انگار چهارشنبه شب‌ها حضرت عبدالعظیم هم منتظرن از سمتِ ضلعِ شرقیِ حرم، مشرّف بشیم و بعدش خادما حرمو می‌بندن. 
چهارشنبه‌ی این هفته یکی از همسایه‌ها خبر دادن بدنه و شیشه‌ی ماشینِمونو با آشغال کثیف کردن! رفتیم دیدیم علاوه بر اون، چهار چرخشم پنچره!! تعمیرکار که اومد گفت پنچر نیس، چهار چرخو با چاقو چاک زدن و باید همه‌شو عوض کنیم! جناب سروان صِدام کرد
دانستنی؟
آیامیدانید؟ احتمال دارد درسال 6000میلادی علم به حدی پیشرفت كند كه خودرو ها دیگر استفاده نشوند و انسان توسط موج برروی زمین باسرعت بالا حركت كند!!!!!!!!!!
آیامیدانید؟ ترانزیستور قطعه ای الكترونیكی است كه توسط این قطعه انقلابی درجهان ایجادشد وباعث بوجود آمدن عصر اطلاعات وارتباطات شد.تمام وسایل الكترونیكی ارتباطی برای ایجاد ودریافت امواج ازاین قطعه استفاده میكنند.
آیامیدانید؟اگر از زمین فراتر وبسیار زیاد دور شویم  آسمان ها را به صورت
امروز شنیدم که ترامپ بدونه اجازه وارد افغانستان شد
و در مقابل سربازانش سان دید...
 
این بار برخلاف سفر دوره قبلش به عراق یک فرق داشت...
اینکه رئیس جمهور افغانستان هم حضور داشت...البته با دستانِ بسته به ادب و تواضع...
 
چقدر غمناک و حقارت آمیز ...
 
یادم آمد ما هم از این خاطرات کم نداشتیم...
زمانی که حتی به این حضور سرزده افتخار می کردیم...
 
معروف ترینش حضور سران متفقین در تهران...و حقارت شاه...
چقدر غم انگیز بود... شاید حال خوده شاه هم از خودش بهم بخورد ا
بسم الله
 
 
درس هایی از زندگی نیمروزه یک جوان عاشوراییجوان مسلمان ایرانی می خواهد تا آن رستگاری نزدیکی که فراروی اوست، چراغی از دانایی و بینایی بیفروزد؛ چراغی که روشنگری خویش را از سرمایه های پربرگ و بار اسلامی وام گیرد.واقعه عاشورا یکی از این سرمایه ها و شاید بزرگ ترین هزینه ای است که برای مانایی آموزه های اسلامی پرداخت شده است. عاشورا، حادثه ای نیست که در یک نیمروز گرم و غمناک اتفاق افتاده باشد و بس. زندگی مردان، زنان و کودکان کربلا هم خا
 
عنوان: با هم بودن 
نویسنده: آناگاوالدا 
متر جم: خجسته کیهان
ناشر: کتاب پارسه
**********************
اولین کتابی که از این نویسنده فرانسوی خوندم، "دوستش داشتم" بود. دوستش داشتم واقعیت غمناک و پر از حسرت دنیای امروز است که با اینکه خیلی ها آن را می دانند، اما باز هم تکرار و تکرار و تکرار می شود... و اما باهم بودن!
عنوان کتاب یک بار مثبت و معنایی بسیار عالی دارد که در زندگی امروز مانند یک مروارید گرانبهاست و جای آن روز به روز خالی تر می شود و حضور رسانه ها و ش
سلام :)
 
امیدوارم حالتون خوب باشه و اینکه عیدتون هم مبارک .
 
انشاالله هر جایی که هستین سلامت و شاد و باانرژی باشین :))
امیدوارم دغدغه هیچکسی محدود به داشتن کار و ضعف جسمی و روحی نباشه :)))
 
سال 98 میخواد خیلی شاد و یا غمناک باشه ولی گذشت الان مهمه.
 
دو تا مورد رو یادم رفت بگم :
1- عیدی یادتون نره . شماره کارت هم خواستین براتون میفرستم میتونین وجه دلخواهتون رو به من واریز کنین . پیشاپیش ممنون :دی
2- اینکه مورد 9 پست لبخندها (پست قبل) ناقصه میخوام اینجا
گاهی که می گردم در گوشه های وب ، چشمم به نوشته های خاک خورده ای می افتد که صاحبانشان خیلی وقت است رهایشان کرده اند ... نامه هایی داخل بطری هایی در اقیانوسی از اطلاعاتی که روز به روز عمیق تر می شود ... وقتی خودمان نباشیم و نوشته هایمان باشند ، چه می شود ؟
خاطره ی ویدیویی برایم زنده شد که چند روز پیش دیدم . کسی ، در پاسخ به سوال چالش برانگیز و سختی ، جوابی عمیق داد :
 « فکر می کنی وقتی میمیریم چی میشه ؟ » 
 « میدونم ... کسایی که دوستمون دارن ، دلشون واسمو
و آره. الان باید از خسرو و حسین و بابابرقی و ممدآقا و الفی که اسم کوچیکشو نمیدونم و دیگران حرف میزدم. باید میومدم و ماجراهای زیادی رو اینجا تعریف میکردم؛ ولی اونقدر استرس بر من غلبه کرده که حتی نمیتونم بیشتر از یه خط تایپ کنم. یه خط تایپ میکنم و سایت سنجش رو رفرش میکنم. میرم آب میخورم و برمیگردم سایت سنجشو رفرش میکنم. وسطش به خودم نهیب میزنم که چته دختر؟ همه چی مگه مثل روز واسه ت روشن نیست؟ ندا میاد که کاش فقط خودت بودی. کاش اصلا قرار نبود رتبه ت
گاهی که می گردم در گوشه های وب ، چشمم به نوشته های خاک خورده ای می افتد که صاحبانشان خیلی وقت است رهایشان کرده اند ... نامه هایی داخل بطری هایی در اقیانوسی از اطلاعاتی که روز به روز عمیق تر می شود ... وقتی خودمان نباشیم و نوشته هایمان باشند ، چه می شود ؟
خاطره ی ویدیویی برایم زنده شد که چند روز پیش دیدم . کسی ، در پاسخ به سوال چالش برانگیز و سختی ، جوابی عمیق داد :
 « فکر می کنی وقتی میمیریم چی میشه ؟ » 
 « میدونم ... کسایی که دوستمون دارن ، دلشون واسمو
❓اصلا
مگه میشه چهارشنبه باشه و تهران باشیمو حول و حوشِ 11 شب باشه و ما حرم سید
الکریم نباشیم؟! انگار چهارشنبه شب‌ها حضرت عبدالعظیم هم منتظرن از سمتِ
ضلعِ شرقیِ حرم، مشرّف بشیم و بعدش خادما حرمو می‌بندن. 
چهارشنبه‌ی این هفته
یکی از همسایه‌ها خبر دادن بدنه و شیشه‌ی ماشینِمونو با آشغال کثیف کردن!
رفتیم دیدیم علاوه بر اون، چهار چرخشم پنچره!! تعمیرکار که اومد گفت
پنچر نیس، چهار چرخو با چاقو چاک زدن و باید همه‌شو عوض کنیم! جناب سروان
صِدام
کیهان کلهر، قطعه‌ی آخری که در کنسرتش زد همان قطعه‌ی معروف «شهر خاموش» بود. بلندگو را دستش گرفت و با همان لحن خودمانی خودش برایمان گفت که این قطعه را به قربانیان بمباران شیمیایی حلبچه تقدیم می‌کند. بعد ادامه داد که وقتی خبر آن بمباران را می‌شنود به شدت غمناک می‌شود و بعد تصمیم می‌گیرد چنین قطعه‌ای را بسازد. گفت قطعه با ریتم پایینی آغاز و سپس آرام آرام اوج می‌گیرد. دقیقا شبیه جهان هستی. ما با غم‌هایی که به سویمان می‌آیند غمگین می‌شویم، ج
چند وقتی هست که در بحرِ داستان اسارات من زنده ام هستم، و با تک تکِ کلمات معصومه خود را نیز مانند اسیری حس میکنم که غمناک و گوشه گیر خود را در دستِ تقدیر الهی قرار داده و اما روزنه ای که هیچوقت در وجودش نمی خشکد، امید. معصومه در دلِ تاریکی و قفس به خدا نگاه میکند، و با شعار مرگ یک بار شیون یک بار با اعتصاب غذایی هجده روزه تقدیر خودش را تغییر میدهد...اولش تهِ دلم با اعتصابِ چهار خواهر راضی نبود، گفتم شاید اشتباه باشد، اما وقتی دیدم که تا آخرین لحظه
غمی غمناک
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟
قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟
صخره‌ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است
**************
روشنی، من، گل، آب
ابری نیست
بادی نیست.
می‌نشینم لب حوض:
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان می‌چیند
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، ا
۲۳۵- طعن حسود کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد   یک نکته ازیندفترگفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار   صردملک سلیمانم در زی رنگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل       شاید که چو وابینی خیر تودرین باشد هرکو نکند فهمی زین کلک خیال … طعن حسود – کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد – غزل — ۲۳۵
منبع : فالگیر
 
درگذر ایام و چرخش فصل به فصل ، تقویم چهاربرگ دیواری ،به خط تقارن نشست!.
  در قاب تصویرِ آسمان ، دستِ سرنوشت دولا شد ، تقدیر قرینه گشت!..
زیر تابش شلاقبار خورشید ، تابستان پرعطش از شهر گذشت...  
اولین برگ زرد  آرام برسنگفرش شهر نشست..  
فصل ناخشنودی‌ها رسید...
ابرهای سیاه بروی رشت خیمه‌ زدند...
خزان سوار بر باد وحشی، به دروازه‌ی شهر رسید...
ساعت لنگ لنگان به نیمه‌ی شهر رسید ، غمناک به نیمه‌شب تکیه زد
آسمان اسیر بُغضِ سرکش و لجباز گشت!..
خزان وحشیا
استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی: شعر مشیری به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد. سعدی هم زیبایی ها و هنرهای شعرش را در یک لحظه به خواننده عرضه می دارد. به نظر من مشیری به سعدی نزدیک است و این قلمرو پسند خواننده است.___استاد سیروس آموزگار: از فریدون پرسیدم "چرا 'زورق صبح'؟ این سوی ابرها نیز صبح است منتهی نوری در میان نیست. بهتر نبود به جای 'زورق صبح' می گفتی 'زورق نور'؟" . خیال می کردم هم اکنون در چهره ی وی حالت یک اشراق و مک
در جمعی بودیم که دوستان در خصوص انحرافات اخلاقی کسی صحبت می کردند و تمسخر می کردند و مستانه می خندیدند!
به دوستان عرض کردند بنده که ایشان را نمی شناسم ولی آیا به این فکر کردید که اگر ما نیز در موقعیت آن کسی که تمسخرش می کنید ، قرار می گرفتیم، سربلند بیرون می آمدیم؟!!باید از خدا بخواهیم ما را در موقعیت های سخت آزمون قرار ندهد! با این گفته همگان به تایید ، ساکت شدند!
آقای نجفی دانش آموخته ی آمریکا در زمان جنگ تحمیلی! همسر دومش خانم استاد نیز هنرپی
سایت تفریحی چفچفک :عکس نوشته گریه دار برای پروفایل ، عکس های متن دار و غمگین راجع به گریه ، جملات کوتاه به همراه عکس نوشته های غمناک و جدید در مورد گریه کردن، عکس نوشته های طعنه دار با موضوع گریه دار


عکس نوشته گریه دار جدایی

عکس نوشته گریه دار غمگین

عکس نوشته گریه دار برای پروفایل

عکس نوشته گریه دار تنهایی
عکس نوشته بسیار غمگین و گریه دار
✅نکته طلایی سوم: والدین و سعادت و شقاوت کودک‌
⬅️از نظر اسلام گر چه پدر و مادر هر دو در سعادت و شقاوت فرزند نقش دارند و لکن نقش مادر در فرزند بیشتر می باشد. از این رو پیامبر اکرم فرمودند: بپرهیزید از خضراء دمن. پرسیدند مقصود از خضراء دمن چیست؟ فرمودند: زن زیبایى که در خاندان بد و پلید رشد کرده باشد. «ایاکم و خضراء الدمن. قیل یا رسول الله و ما خضراء الدمن؟ قال المرأه الحسناء فى منبت السوء.» (الکافی، ج5، ص332)همچنین متقابلًا انسان نباید دخترش را به
 
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
گر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شو
خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من
هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو
هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو
گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو
گر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخست
ور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شو
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو
لقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخور
لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو
رو تو قصاب هوا
تنها با خدا
دور از شهرها
چند صحفه از دعا
می‌خوانمش همین...
می‌خواستم بیشتر براتون بگم از این تنهایی
ولی کیبورد تحملش را نداشت.
امشب رو با خدا کلی حال کردم...جاتون خالی... :)

سهراب سپهری
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صب
شب سردی است و من افسردهراه دوری است و پایی خستهتیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبوردور ماندند ز من آدمهاسایه ای از سر دیوار گذشتغمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانیبی خبر آمد تا با دل منقصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با مناندکی صبر سحر نزدیک استهر دم این بانگ بر آرم از دلوای این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزمقطره ای کو که به دریا ریزمصخره ای کو که بدان آویزم
مثل این است که شب نمناک استدیگران را هم غمی
صفحات تاریخ گواهی میدهد که:زندگانی رهبر عالیقدر مسلمانان،از اغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری برگزیده شد؛متضمن یک سلسله حوادث شگفت انگیز استو تمام این حوادث شگفت انگیز ، جنبه کرامت داشته و همگی گواهی می دهند که حیات و سرگذشت رسول گرامی یک زندگانی عادی نبوده است .
۱-تاریخ نویسان،از قول 《حلیمه》چنین نقل می کنند که او میگوید:انگاه که من پرورش نوزاد 《آمنه》را متکفل شدم؛در حضور مادر خود،خواستم او را شیر دهم. پستان چپ خود را که دارای شیر بود در
حالا که فقط چند ساعت از آخرین گریه ام می گذرد آمدم بنویسم حالم به اندازه وقتی که پست چند سازیم چنان بی سر و سامان همه شب و پستهای غمناک دیگرم را می نوشتم بد نیست و این را مدیون کامنتهای خصوصی و عمومی، اسم دار و ناشناس شما هستم. شما که تقریبا هیچ کدامتان حتی یک بار هم مرا ندیده اید و خیلیهایتان شاید اولین بار بود که گذارتان به وبلاگ من می افتاد. اما آن قدر خوب بودید (هستید) که نتوانستید از کنار غصه های یک غریبه یا یک دوست مجازی هرگز دیده نشده بی ت
داستان کوتاه: گنجشک گریان شد بر در سوراخ ساختمان که لانه اش بود نشست و گریان گفت خدایا تا به کی ما دود بخوریم ما همه خواهیم مرد تا کی آب گند جوب خدایا تا کی با هزاران زحمت نان خشکی بدست آوریم وقتی نانوایی ها بسته شد و همه خوابیدند و ظهر شد از دوری مردم خبیث که فقط به فکر خراب کردن دنیای خویشند نانی بدست آوریم گریان بود و می نالید و جیک جیک میکرد و میگفت ما همه خواهیم مرد انسان ها همه ما گنجشک های شهر را  خواهند کشت تا اینکه خوابش برد و میدید در خ
کلیک نمایید وبلاگ رمان مجازی رایگان شهروزبراری 
                      درگذر ایام و چرخش فصل به فصل ، تقویم چهاربرگ دیواری ،به خط تقارن نشست!.
  در قاب تصویرِ آسمان ، دستِ سرنوشت دولا شد ، تقدیر قرینه گشت!..
زیر تابش شلاقبار خورشید ، تابستان پرعطش از شهر گذشت...  
اولین برگ زرد  آرام برسنگفرش شهر نشست..  
فصل ناخشنودی‌ها رسید...
ابرهای سیاه بروی رشت خیمه‌ زدند...
خزان سوار بر باد وحشی، به دروازه‌ی شهر رسید...
ساعت لنگ لنگان به نیمه‌ ی رشت رسید ، پیرمر
شهید سلیمانی بخاطر زیّ بسیجی که یاد آور بسیجیان دوران جنگ می باشد در دل مردم جا کرد.
سردار سلیمانی می توانست بعد از جنگ تکلیف دینی و ملی خود را ادا شده بداند و وارد رقابت های اقتصادی شبهه ناک شود و بطور قانونی و شرعی از حقوقی که در کشور داشت خود و خانواده ی خود را بهرمند کند اما این کار را نکرد!
سردار سلیمانی بخاطر محبوبیت روز افزون خود طالب زیادی در گروهها و احزاب داشت تا وارد دسته و حزبی شود و بر وزانت آن گروه یا حزب بیافزاید که این کا را هم نک
محبوب‌ترین درس طول دوره‌ی دبیرستان برای من، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم من، معلم ادبیات پیش‌دانشگاهی‌مان بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم و چاپلوسی به نظر
محبوب‌ترین درس طول دوره‌ی دبیرستان برای من، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم من، معلم ادبیات پیش‌دانشگاهی‌مان بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم و چاپلوسی به نظر
برای من محبوب‌ترین درس در طول دوره‌ی دبیرستان، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم این دوره، معلم ادبیاتمان در مقطع پیش‌دانشگاهی‌ بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم
فردوسی متولد ۳۲۹ ه.ق در طوس، دارم فکر می کنم چی بنویسم ازش، که قدر و منزلتش رو بتونم بیان کنم، شاید هیچ عنوان یا جمله ای بهتر از این نباشه که بهش بگیم: شاعریه جوری بار این واژه رو سنگین کرده که خیلی سخت میشه به دیگران این لقب رو داد. فردوسی واقعا شاعر هستش، واقعا هنرمنده و واقعا زنده است. واژه به واژه، مصرع به مصرع و بیت به بیت جوری شما رو مسحور نوشته و فکر خودش می کنه که اصلا حس کسالت باری از خوندن بهتون دست نمیده، این واضحه که خوندن نظم(شعر) به م
برای من محبوب‌ترین درس در طول دوره‌ی دبیرستان، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم این دوره، معلم ادبیاتمان در مقطع پیش‌دانشگاهی‌ بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم
توی گردان!
ما به گروه اخراجی ها معروف بودیم ،چون خیلی شلوغ می کردیم
 حاج مهدی فرمانده گروهان مون بود و ماهم دستورات شو مو به مو انجام میدادیم
ولی خوب باز شیطنت مون زیاد بود، حاجی هیچ وقت به ما کوچکترین حرفی نمیزد و اجازه نمی داد کسی به ما حرف بزنه،بلاخره محیط نظامی بود و ماهم یک فرد نظامی✌️.
یادمه حاج مهدی میگفت بچه ها ان شاء الله پس از برگشتمون به ایران همه شما ها رو مجدد جمع میکنم از شما فیلم اخراجیهای ۴ رو می سازم 
رابطه صمیمی حاج مهدی با ر
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم.
من صدای نفس باغچه را می شنوم.
و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد.
و صدای ، سرفه روشنی از پشت درخت،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چکچک چلچله از سقف بهار.
و صدای صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهایی.
و صدای پاک ، پوست انداختن مبهم عشق،
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خودداری روح.
من صدای قدم خواهش را می شنوم
و صدای ، پای قانونی خون را در رگ،
ضربان سحر چاه کبوترها،
تپش قلب شب آدینه،
جریان گل میخک در فکر،
شیه
اون روز خیلی سرد بود 
اون قدر که دور چشم هام اشک جمع شده بود 
آسمون و درخت ها رو محو می دیدم شبیه دوربینی که از فوکوس خارج شده
قلبم غمناک می زد 
آرزو می کردم کاش همونجا زمان متوقف می شد 
غم عجیب رسیدن به چیزی که قراره به زودی از دست بره 
من اون پرنده ی بی بال بودم که سقوط می کرد 
و خودشو انداخته بود روی شونه ی تو 
تو کسی بودی که روزگاری در نوجوانی عاشقانه یا شیفته دوستش داشتم و می خواستمش و در سال های بعد رفیقانه همراهش شدم 
پرواز من فقط سقوط بود
سلام...
قسمتی از کتاب پدر، عشق و پسر(این کتاب از زبون اسب حضرت علی اکبر (ع) نوشته شده):
(امام حسین (ع)خطاب به اهل خیام که حضرت علی اکبر(ع) را هنگام رفتن به میدان دوره کرده بودند):
_رهایش کنید عزیزانم! که او آمیخته به خدا شده است، به مقام فنا رسیده است و به امتزاج با پروردگار خویش در آمده است.از هم الان اورا کشته ی عشق خدا ببینید.اورا پر پر شده، به خون آغشته، زخم بر بدن نشسته و به معبود پیوسته بدانید. او این را گفت و دستهای  لرزان دختران و زنان فرو افتاد
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
سلام و وقت بخیر
بریم سراغ تفال این هفته
بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد            
یک نکته از
سال 98 با تمام اتفاق های خوب و بدش داره به پایان میرسه 
اگه زنده بمونم و از پانادمیک کرونایی گذر کنیم.هیچ وقت امسال رو فراموش نمیکنم.شهادت سردار سلیمانی،قبول شدنم توی دیوان محاسبات و همه گیر شدن ویروس کرونا 
خوب تو این دوران قرنطینه فقط به دیدن فیلم و سریال مشغولم  و خوندن برای مصاحبه که قرار بعد عید باشه
یه فیلمی دیدم می خواستم نظر خودم رو بیام اینجا بزارم
البته نقد و معرفی فیلم خودمو رو در قالب چند تا توییت تو توییتر گذاشتم فقط دارم اینجا د
راجع به اُوه کلمات زیادی توی ذهنم چرخ میزنه. اُوه پیرمرد 59 ساله ای که قصه زندگیش غمناک تر از چیزیه که شخصیت خشکش نشون میده. داستان، همراه با جزئیات و توصیفات فراوون پیش میره. و من عاشق توصیف های جزئی ام. اما از یجایی به بعد، دیگه حوصله ام برای خوندن این توصیفات یاری نمی کرد. نه اینکه بخوام از قلم بکمن ایراد بگیرم، اما در برابر کتاب های دیگه اش، ریتم مردی به نام اُوه، خیلی کند بود و باعث میشد کشش لازم رو برای پیوسته خوندنش، ازت سلب کنه. بکمن، زیر
قصۀ ابتدای راه ابراهیم
ابن عبّاس گوید رضی‌الله عنه: منجّمان نمرود را گفتند: احتیاط کن که کودکی در این روزگار بخواهد زاد که خرابی ملک تو بر دست او بود. نمرود بفرمود تا مردان را از زنان جدا کردند تا هیچ مردی به زن نرسد. بر هر ده زنی موکّلی فرا کردند، تمادام که زنان نماز می‌کردندی شوهران را از ایشان بازمی‌داشتی، چون عذر پیدا آمدی ایشان را با شوهران گذاشتی. دانستندی که مردان با زنان در حال حیض نزدیکی نکنند.
وقتی آزر، پدر ابراهیم، در خانه آمد زن و
 
خلاصه: داستان با ماکیوا شروع میشه. ماکیوا عضو خانواده ایه که اعضاش در اواسط نوجوانی رشدشون متوقف میشه. اما وقتی ارتش برای این که راز جاودانگیشون رو بفهمن بهشون حمله میکنن، صلحی که داشتن خراب میشه. لیلیا، زیباترین دختر قبیله، بُرده میشه و پسری که ماکیوا نسبت بهش احساسات مخفی داره ناپدید میشه. ماکیوا موفق میشه فرار کنه ولی خونه و دوستانش رو از دست میده. وقتی تنها در جنگل سرگردانه، اریال رو پیدا میکنه که یک پسر بچه ـست که والدینش رو از دست داد
 
سلام یوکا؛
یافتم!
بلاخره یافتم کجا می‌خواهم گم بشوم. تپه‌های کردستان! دلم برای آن فضای جادویی به شدت تنگ شده. با این که تابستان برای اولین بار رفته بودم آنجا، اما انگار سال‌ها بود آنجا زندگی می‌کردم. 
تابحال چابهار نرفته‌ام ولی مطمئنم نسبت به آنجا‌هم همچین حسی دارم. دلم برای کردستان و چابهاری که هیچ‌وقت ندیدمش تنگ شده. 
امشب توی ماشین با مادر دعوایم شد.داشتم از سرما یخ می‌زدم. او هم دوباره شروع کرده بود که چرا قیافه‌ام را اینجوری می‌گ
ازاله نجاست از کره زمین با کرونا
فیلی را در نظر بگیرید که وارد مغازه چینی فروشی شده هر حرکتی به عقب یا جلو مساوی است با صدای شکستن ظروف چینی و ... نه راهی به عقب دارد نه به جلو..این وضعیت امروز دنیای لبیرال سرمایه داری است، نظامی که بعد از عصر رنسانس و دوران نوزایی و شورش فکری متفکران و اندیشمندان و طبقه روشن فکر بر دوران سیاه قرون وسطی  نطفه اش شکل گرفت و با انقلاب صنعتی در انگلستان حرکتی به تاخت به جلو را آغاز کردتحولات علمی و نقش آن در کشاورزی
این متن رو من تو یکی از شبکه های اجتماعی دیدم، منبع مشخصی هم براش ذکر نشده بود ولی چون جالب بود اینجا میزارمش. امیدوارم نویسنده اش راضی باشه!!!
 
روزانه مردم با خبرهای وحشتناک و هراس آور بسیاری روبرو می شوند، از تیراندازی، نابرابری، آلودگی، دیکتاتوری، و جنگ گرفته تا گسترش سلاح های هسته ای. به دلایلی مانند این ها بود که 2016 را بدترین سال تاریخ نامیدند ... تا اینکه 2017 از راه رسید و این عنوان را از آن خود کرد! در نتیجه بسیاری از مردم آرزوی بازگشت به
اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند،‌ نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. رحمه الله علیهم و این افسانه‌ایست با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی
دانلود موزیک برای تیزر تبلیغاتی
در همه نوع سبک تیزرهای تبلیغاتی مانند تیزرهای تبلیغاتی موشن گرافیک ، انیمیشن دو بعدی و سه بعدی ، رئال و تلفیقی و … داشتن یک آهنگ تقریبا الزامی است . بسته به نوع تیزر و شکل گیری و مفهوم آن ما باید انتخاب درستی داشته باشیم و باید برای تیزر آهنگی بسازیم یا آهنگی مناسبی را انتخاب کنیم و از بخشی از آن که بیشتر به کارمان می آید استفاده کنیم . حتما لازم نیست که برای هر تیزری که ما میسازیم آهنگسازی کنیم در خیلی مواقع می
دل خوش از آنیم که حج میرویمغافل از آنیم که کج میرویمکعبه به دیدار خدا میرویم او که همینجاست کجا میرویمحج بخدا جز به دل پاک نیستشستن غم از دل غمناک نیستدین که به تسبیح و سر و ریش نیستهرکه علی گفت که درویش نیستصبح به صبح در پی مکر و فریبشب همه شب گریه و امن یجیب

++++شاعر حسین عبدی پور++++
دانلود بخش دوم موزیک های تبلیغاتی
 
در همه نوع سبک تیزرهای تبلیغاتی مانند تیزرهای تبلیغاتی موشن گرافیک ، انیمیشن دو بعدی و سه بعدی ، رئال و تلفیقی و … داشتن یک آهنگ تقریبا الزامی است . بسته به نوع تیزر و شکل گیری و مفهوم آن ما باید انتخاب درستی داشته باشیم و باید برای تیزر آهنگی بسازیم یا آهنگی مناسبی را انتخاب کنیم و از بخشی از آن که بیشتر به کارمان می آید استفاده کنیم . حتما لازم نیست که برای هر تیزری که ما میسازیم آهنگسازی کنیم در خیلی موا
 
1.بهمن ماه.آه از بهمن متنفرم.نه بخاطر فصل و ماه و هوا اینجور چیزها.فقط بخاطر اتفاقات و آدمهای این ماه.کاری کردن ازش بدم بیاد و حس خوبی بهش نداشته باشم.من بهمن رو گذاشتم ماه شکستنم.
2.همون روزهای اول خیلی ناخودآگاه و زیاد آه میکشیدم.آه حسرت آه درد.سینه ام انگار باد کرده بود و سنگینی میکرد یسال از عمل میگذشت و این اولین بار بود که اون حس برگشته بود.حس ناجوری بود.یبار کنار دوچرخه ام وایستاده بودم و داشتم قفلش رو باز میکردم که یهو اه کشیدم و پیرمرد
خاطره ای از واکنش پرویز پرستویی در جلسه با بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما.️هیباکوشا ها در ژاپن بسیار محترمند. آنها حادثه دیدگان بمباران اتمی هستند و اکنون تعداد اندکی از آنها باقی مانده؛ پس از بمباران اتمی تا امروز 163 هزار نفر علاوه بر 140 هزار قربانی اولیه، در اثر تشعشات جان باخته اند..پیرمرد گفت چون مردم در آن حادثه مدام گوشت سوخته می دیدند تا مدتها گوشت نمی خوردند. آقای پرستویی ایستاد و گفت بگذارید حادثه مشابهی را در ایران برایتان تعری
ای پناه بی پناهان یا جواد(ع)ای به هر دردی تو درمان یا جواد(ع)
گوهر دریای نوری یا جواد(ع)پای تا سر عشق و شوری یا جواد(ع)
روشنی بخشی همه افلاک رامی کنی دلشاد هر غمناک را
ای تمام هستی ما شیعیانما همه جسمیم و تو مانند جان
تا که تو ساکن در این دنیا شدیتو عزیز حضرت زهرا(س) شدی
ای که معروفی تو با جود و سخاحرز تو حلال مشکل های ما
نام تو سر چشمه ی آب بقاستکاظمینت قبله ی دلهای ماست
ریزه خوار سفره ی جود توئیمشاد از میلاد مسعود توئیم
مجتهد بودی تو در گهواره همس
 
#نقد  #فیلم_دارکوب
⭕️ من اگر کارگردان بودم و قرار بود فیلمی بسازم1⃣ حتما به سراغ سوژه‌ای می رفتم که دغدغه‌ی اکثریت جامعه‌ام باشد و حتما برایش راه‌حلی ارائه می‌دادم!2⃣ یا به سراغ سوژه‌هایی می رفتم که رنگ و بوی عزت و سربلندی داشته باشد.
⭕️ حال اینکه چرا اکثریت فیلم‌های آقای "بهروز شعیبی" نه تنها بویی از عزت و سربلندی ندارند بلکه پر از سرخوردگی‌ها هستند و سوژه‌هایی غمناک دارند، جای سوال است❗️
⭕️ نقد و خلاصه فیلم:1⃣مهسا...دارکوب روایت
متن و جمله های غمگین و گریه آور + جمله های کوتاه گریه دار + متن های زیبای غمگین برای همسر و عشق زندگی
جملات غمگین
تکرار مسواک زدن در همه شبها ، دندانها را سفید میکندو تکرار خاطرات در همه شبها ،موها را
مجموعه ای از جملات تنهایی و غمناک
به مانند شیشه شکستنم آسان بودولی….دیگر به من دست نزن این بار زخمیت خواهم کرد
متن های غمگین
من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماندو تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنیچه بلاتکلیفند خاطراتمان
غمگین
نه اینکه حرفی نب
 
تو یه کافی شاپ تنها نشسته بودم روی یه میز دو نفره …
یهو یه دختر خیلی خوشتیپ اومد گفت : “ شما تنها هستین؟ ”
فاز عشوه و غمناک گرفتم گفتم خیلی وقته تنهااااااااااااام
گفت خوب من این صندلی رو ببرم اون ور صندلی کمه
 
یه چیزی که مدت ها نگهش داشتی و دیگه به دردت نمیخوره و بندازش دور،
حالا اگه یک ساعت بعدش همون جنس به کارت نیومد بیا بزن توو گوش من
 
دقت کردین ؟
کولر رو ۲۵سرده ، رو ۲۶گرم !
کفش۴۳بزرگه ، ۴۲کوچیک !
صدای تلویزیون ۱۹زیاده ، ۱۸کم !
 
هیچوقت از
 
Thriller/Horror/Drama/Thriller
درام/ترسناک/موزیکال/دلهره آور
R | 1h 56min |  21 December 2007 (USA)
        7.4
    85%
 
خلاصه: بنجامین بارکر آرایشگری بد نام در لندن بعد از سال ها با نام مستعار سوینی تاد به محل زندگی سابق خود، لندن برمیگردد و دوباره آرایشگاه خود را برپا میکند و این آغاز همکاری مجرمانه او با خانم لاوت (همسایه سوینی که مغازه پای فروشی دارد) است.
 
 
سوینی تاد دارای فیلمنامه جالبی ست اما جلوه های ویژه ضعیفی دارد که بخش عمده ی آن بخاطر سال ساخت فیلم است. اکثر ص
#نقد_شعر می روم اما نگاهم خیره بر پشت سر استبا خودم می گویم این شاید نگاه آخر استچشم خیسم خیره در چشمان سرخش آه آهحال غمناک کدام از ما دو عاشق بدتر است؟من برای یک شب دیگر سراپا شعله اماو؛چه می گویم،تمام هستی اش خاکستر استمن دلم پر می کشد حتی برای بوسه ایبر گل رویی که از داغ جدایی احمر استعشق می گوید بمان و عشق می گوید بیا عاشقی کردن خدا داند جهاد اکبر استپیش رویم جبهه و دژخیم و جوی خون دوستپشت سر دریایی از لطف و صداقت سنگر استمی روم تا سرزمینم ر
خانه
محسن لرستانی
دانلود مداحی محسن لرستانی به نام قصه بابا
دانلود مداحی محسن لرستانی به نام قصه بابا
دانلود آهنگ جدید قصه بابا از محسن لرستانی
 
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی قصه بابا از محسن لرستانی با کیفیت اورجینال
 
download new song from Mohsen Lorestani called Ghese Baba
 
 
 
 
متن مداحی قصه بابا از محسن لرستانی
 
 
هفتاد دو پروانه پروانه ی فرزانه شمع
رخ حق دیدند رفتند چه غریبانه بابا
 
 
 
و دل پر دردم بابا پر دلم خونه یه کربلای
غمناک چب کم لی سرز
خانه
محسن لرستانی
دانلود مداحی محسن لرستانی به نام قصه بابا
دانلود مداحی محسن لرستانی به نام قصه بابا
دانلود آهنگ جدید قصه بابا از محسن لرستانی
 
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی قصه بابا از محسن لرستانی با کیفیت اورجینال
 
download new song from Mohsen Lorestani called Ghese Baba
 
 
 
 
متن مداحی قصه بابا از محسن لرستانی
 
 
هفتاد دو پروانه پروانه ی فرزانه شمع
رخ حق دیدند رفتند چه غریبانه بابا
 
 
 
و دل پر دردم بابا پر دلم خونه یه کربلای
غمناک چب کم لی سرز
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
کیفیت به‌ترش این‌جاست: دریافت - 7.3 مگابایت
 
گفتمش:
ــ «شیرین‌ترین آواز چیست؟»
چشمِ غمگینش به رویم خیره ماند،
قطره‌قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیرِ لب غمناک خواند:
ــ «نال
نمی دونی دل آدم رو چه می شکونی، خودت بهتر از هر کی می دونی که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو...
خلاصه ی کلام...
من طرفدار آهنگ پاییز از شادمهر عقیلی هستم.
 
آیا می شه پاییز باشه، عاشق باشی و دلت نخواد این آهنگ رو گوش بدی؟
سال هاست که طرفدار این آهنگم، هوادار ترینِ این آهنگ منم، اصلا... اصلا یه جوری توی جونت فرو می ره و قلبت رو به بازی می گیره که حتی اگه عاشق هم نباشی دوست داری جشم هات رو ببندی و همون طوری که قطره های اشک آروم از زیر پلک هات به پایین
به گزارش خبرنگار ساجد،
دانشجوی پاسدار شهید «احسان الله قاسمیه» در سال ۱۳۳۶ در کاشان چشم به جهان
گشود. وی با آغاز عملیات بیت‌المقدس به همراه شهید «احمد ملاسلیمانی» و
شهید «اکبر شیرازی» عازم جنوب شد و در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس در
تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در سن ۲۴ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است در ادامه می‌خوانید:
بسمه تعالی
المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهورین وَ الحَیاةُ
ناب آقای سردار حاجی‌زاده من، شما، ایرانی و غیر ایرانی همه از بروز این حادثه دلخراش شوکه و غمناک شدیم. اشتباه در همه جای دنیا رخ می دهد. آمریکایی‌ها کلکسیونی از اشتباهات کوچک و بسیار بزرگ دارند، چون جوامعی که خواهان پیشرفت هستند در تلاطم اشتباه و پیروزی تاب می خورند. سپاه، رئیس جمهور و دولت ما از همه داغداران عذرخواهی کرده و مسئولیت را قبول کردند اما به خاطر داریم که آن روزی که هواپیمای مسافربری ما به عمد مورد اصابت موشک آمریکایی ها قرار گر
سری دوم عکس نوشته های خاص ، جذاب ، باکلاس ، شیک و خفن دخترونهکه مناسب برای پروفایل در تلگرام می با شد رو در ادامه این مطلب مشاهده و دانلود کنید.
عکس فانتزی نوشته دار خیلی باحال و جذاب دخترونه
عکس نوشته غمگین دخترونه فانتزی
عکس نوشته پروفایل فانتزی دخترونه تیکه دار
عکس نوشته غمگین دخترونه فانتزی برای پروفایل
عکس نوشته پروفایل فانتزی دخترونه غمناک
عکس نوشته پروفایل فانتزی دخترونه باحال

همچنین ببینید : عکس پروفایل دخترونه 
زن
نشست
با چشمانی نگران
به فنجان واژگونه‌ام نگریست.
گفت:
پسرم!
غمگین مباش
که عشق سرنوشت توست
و هر کس که در این راه بمیرد
در شمار شهیدان است.
فنجان تو
دنیایی هراس‌انگیز است
زندگی‌ات
سرشار از کوچ و جنگ.
پسرم!
بسیار دل می‌بازی
بسیار می‌میری
بر تمام زنان زمین عاشق می‌شوی.
اما
چون پادشاهی شکست خورده،
                                        بازمی‌گردی.
پسرم!
در زندگی‌ات
زنی است
با چشمانی شکوهمند.
لبانش
خوشه‌ی انگور.
خنده‌اش
موسیقی و گل
اما
آسمان تو ب
کتابِ یادت باشد، نیازی به تعریف ندارد‌. بین کتاب‌های روایت‌شده از زندگیِ شهدا، از بین اون‌هایی که امسال خواندم، بهترین بود. زندگی این شهید و همسرش پر بود از شاخصه‌های جوانِ تراز انقلاب. تحصیل و تهذیب و ورزش، همزمان با هم و به احسنِ وجه پیش می‌رفت و هیچ‌کدام مانع از دیگری نمی‌شد. عشق هم که نردبان رسیدن به خدا بود...
روایت کتاب عالی و دقیق و جذاب بود. عجیب هم نبود. همسر شهید، حافظ قرآن (حافظه قوی) و دارای ذوق و احساسِ منحصر به فردی بود. غم و شا
فردوسی متولد ۳۲۹ ه.ق در طوس، دارم فکر می کنم چی بنویسم ازش، که قدر و منزلتش رو بتونم بیان کنم، شاید هیچ عنوان یا جمله ای بهتر از این نباشه که بهش بگیم: شاعریه جوری بار این واژه رو سنگین کرده که خیلی سخت میشه به دیگران این لقب رو داد. فردوسی واقعا شاعر هستش، واقعا هنرمنده و واقعا زنده است. واژه به واژه، مصرع به مصرع و بیت به بیت جوری شما رو مسحور نوشته و فکر خودش می کنه که اصلا حس کسالت باری از خوندن بهتون دست نمیده، این واضحه که خوندن نظم(شعر) به م
 
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
رادیوی آقام روشنه و صبحها اذان گوش می‌کنم، برنامه‌های « قند پارسی » ، تقویم تاریخ ، و... گوش می‌کنم. بخصوص اخبار گوش میدم.  اینقدر که از گوش کردن رادیو لذت می برم که حد نداره. 
« قند پارسی » جدیدا خیلی بی نمک و بی مزه شده و اصلا حکایاتش معنی نداره!!! اینقدر حکایتهاش بی معنیه که در ذهن نمیمانه!!! از آقا می پرسم : دقیقا چه گفت ؟؟ چه شد ؟؟ که آقام هم میگه : ای آقا ، تو با این ذهن فوق‌العاده قویت!! بیاد نماند و بقول خودت چو
مسائل والت و جسی با توکو به زودی به اختلافات شخصیتی تبدیل می شوند. پس از یک پارانوئید که در آن اعتقاد دارد که DEA به او بسته می شود ، توسو والت و جسی را ربوده و آنها را مجبور می کند تا به روش پخت و پز برای او ادامه دهند. در حالی که گروگان گرفته می شود ، والت و جسی تقریباً موفق به مسموم کردن توکو با ریچین می شوند ، اما بی صدا بودن توکو ، دایی با ویلچر ، هکتور ، وی را به نقشه خود هشدار می دهد. خوشبختانه ، آنها هنگامی که هنک با دنبال کردن نوک در حالی که به
* ولی من میگم باید یک بار و برای همیشه یه قضیه ای رو با خودمون حل کنیم. اون قضیه هم اینه که آقا این سال جدید و عددی که داره سال به سال میره بالا، صرفا یه قرارداده بین خودمون که بفهمیم و بتونیم اندازه بگیریم که دقیقا چقدر از فلان موضوع گذشته یا چقدر تا فلان موضوع مونده و همین. این سالی که عوض میشه قرار نیست و اصلا در دایره اختیاراتش نیست که بتونه حال ما رو بهتر کنه یا داغونمون کنه. اصرار به اینکه "آره ایشالا فلان سال بیاد و بدبختی ما رو بشوره ببره"
 
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
 
اعترافات تولستویدر این آشفته بازار ناشی از کرونا و فرو ریختن این همه آداب پوچ و بی معنی در فرهنگ بشری که چون حصاری آدمی را در میان خود گرفته است و دیدن و شنیدن آن همه وقایع غمناک و تراژیک که زندگی را برای آدمی قله کوهی کرده است که سزیف وار باید تخته سنگی را بر بالای آن برده و هی این عمل واهی را تکرار کند این فکر به ذه
                                                        
 
باسمه تعالی
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله 
 
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه  سرت
 
ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خان و مان من
 
تو کجایی تا سرت شانه کنم
چارقت را دوزم و بخیه زنم
 
جامه ات  شویم شپش هایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
 
ور تو را بیماریی آید به پیش
من تو را غمخوار باشم همچو خویش
 
دست ِ کت بوسم بمالم پای کت
وقت خواب آید بروبم جا
اواخر دهه چهل ننه سکین با نوزادی در بغل و هفت فرزند از دم بخت تا خردسال ناخوشی بدی گرفت که خانواده را بسیار برآشفت، و همان موقع بابااکبر نذر کرد که اگر ننه خوب شود هر سال ده روز اول نوروز را روضه بخواند...بماند که چه ها گذشت بر ریز و درشت آن خاندان اما با تجویز و محبت و حمایت مرحوم دکتر پاکنژاد بالاخره فرشته  عافیت رسید و ننه خوب شد.
از اوایل دهه پنجاه بود که روضه خوانی شروع شد.
وسطهای همان دهه من و سه چهار تا از نوه های دیگر رسیدیم و من از آنجا یا
قلم به دست گرفتم به‌نامِ کوچکِ انسانبه‌نامِ خیسِ مهاجر، به‌نامِ بی‌وطنی‌هابه انتحار به کودک به انفجار به سربازبه‌نامِ خونیِ افغان، به‌نامِ بی‌بدنی‌هاچقدر دشمنِ هم‌خون و هم‌قبیله و هم‌خاکچقدر شاعرِ مرده، چقدر شعرِ خطرناکچقدر حسرت و افسوس برای داغِ یه ملتچقدر خنده‌ی ماسیده روی صورتِ غمناکتمامِ کشور و مردم‌رو دستِ جنگ سپردنسیاستایی که چندین ساله رو به زوالنسیاسیون همه جای جهان همیشه همیننروزا میگن کمونیستن شبا ولی لیبرالنبذار
برف_برفبرف روی شمشادهای پارک نشسته بود، سو سوی آفتاب از لابه لای درختان به چشم می خورد اما زور آنکه از سوز هوا کم کند را نداشت، درختان چنار ابروی برفی به خود گرفته بودند و دکان ها در پهنای خیابان های مجاور با کلاه و زنگوله ای برفی هنوز در خواب بودند. چرخ اتومبیل های نیمه جان، مارپیچ هایی کلفت و گل آلودی در برف های لهیده خیابان می کاشتند و سایه های سرخ و سیاه چراغ ها، نیمکت های چوبی را به دهن کجی انداخته بودند. صدای شاخه به شاخه شدن پرندگان و جیغ
یکی از دوستان دنیای مجازی، که قدمت دوستیمان به عصر بلاگفاییها برمیگردد و هنوز در واتساپ و اینستاگرام در ارتباطیم، مرا به چالش بامزه ای دعوت کرد که اولش در کمال بی ذوقی جواب دادم: فلانی جان! من دیگر نمیخواهم حتی اسم کرونا را بشنوم. 
ولی وقتی استوریهای خودش را دیدم یک دفعه «چی شد؟» «دلم خواست!!!» و من هم استوری گذاشتم. چالش از این قرار بود که باید تصویر کتاب یا کتابهایی را استوری می کردی و با استفاده از عنوان آن، چیزی برای کرونا می نوشتی! 
دوست ج
به گزارش همشهری، «درون قهوه خانه بودم که شنیدم جوانی معروف به رضا موش با ۲ نفر دیگر خلال دستبرد به خانه ای، رجولیت را به قتل رسانده و فرار کرده اند». مرد جوان وقتی این سرگذشت را در یک جمع خانوادگی درود می کرد، خبر نداشت یکی از زوجه هایی که در جمع حضور دارد از بستگان مقتول است و همین گفته هایش باعث دستگیری مظنون فراری خواهد شد. به گزارش همشهری، ۲۸آبان ماه سال گذشته وجود که گزارش قتل جوانی ۲۸ساله به پلیس و متهم جنایی تهران اعلام شد. مقتول درون خ
به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: قبل از هر چیز به موارد زیر توجه کنید: وزن ویروس کرونا ۵ گرم است. آزمایش، یک سنت الهی است و انسان دائماً در حال آزمایش است. ایجاد و شیوع و ابتلا به ویروس کرونا یک آزمایش بزرگ است. کرونا را چه ساخته دست بشر بدانیم و چه موجودی طبیعی، با شیوع خود، تمامی کشورهای جهان را درگیر و به خود مشغول کرد. در دوران معاصر حوادث و اتفاقاتی در مقیاس جهانی داشتیم، اما تاکنون هیچ عاملی نتوانسته است به اندازه این موجود پنج گرمی، تم
برنامه
 
به نام ِ خدایی که رسیدنه به رضایتش بزرگترین خوشبختی ِ عالم ِ
**********************************************
خدمت ِ همه شما عزیزان عرض ِ سلام داریم و همراهی ِ شما عزیزان رُ در برنامه دور ِ عاشقان ِ امروز میطلبیم
*************************************************
 این شبها دلِ ما به خدا نزدیک ِ نزدیک ِ
خدایی که دوست داریم ... لبخندش ُ با خودمون داشته باشیم
*********************************************
لبخندی از رضایت که شاید یه وقتایی فراموشش کنیم و رضایت ِ بقیه جاش ِ برامون بگیره
******************************
در بسیاری از مواقع موانع خلاقیت باعث از بین رفتن استعدادها و فرصت‌هایی هستند که می توانستند تحولات بزرگی در زندگی شما ایجاد بکنند. شناخت این موانع و جستجو برای رفع آن‌ها به شما کمک می‌کند تا بتوانید از توانایی‌های خود بیشترین بهره برداری را داشته باشید. اصولاً یک تعریف دقیق و مشخصی از خلاقیت وجود ندارد، اما معمولا به انسانی که اندیشه‌ای نو و تازه ارائه می‌دهد، گفته می‌شود. به یاد داشته باشید همیشه هر ایده‌ای در ابتدا خام بوده و نیاز به
قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ
فرمود: «در آن [= زمین‌] زنده می‌شوید؛ و در آن می‌میرید؛ و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد.» (اعراف/٢٥)
 
یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ
تقریباً مهمترین ژانرهای موسیقی محبوب در قرن گذشته از ایالات متحده آمریکا آمده اند. اینجاست که سنت های موسیقی آفریقایی و اروپایی به هم رسیده اند و این ترکیبی از سنت هایی است که باعث ایجاد موسیقی عامه پسند شده است.
بلوز
وقتی در قرون 18 و 19 میلادی میلیون ها آفریقایی به عنوان برده به آمریکا منتقل شدند ، ملودی ها و ریتم های آنها با آنها پیش رفت. آنها می دانستند که آواز خواندن با هم کار را آسان تر می کنند و به همین دلیل است که ریتم ها و ملودی های آفریق
عجبـ تـلـخـ بودشیرینیـ دروغـ عاشقـ بودنشـ …
******
 
Tears are words the heart can’t sayاشک ها کلماتی هستند که قلب نمی تواند بگوید!
******
 
کاش یک نفر بودکه دوستم داشتکه دوستش داشتمو همین را برای همیشه میگفتو همین را برای همیشه میگفتمهمین دوستت دارم رابه همین سادگی…
******
 متن غمگین دل شکسته کوتاهچهـ سادهـ دلی شکستهـ می شود …
 
هیچ لحظه ای در هیچ روزی نیست که من دلتنگ تو نبوده باشم
******
سخت ترین چیز در زندگی این هست کهببینی کسی که عاشقش هستیکس دیگه ای رو دوست دا
یه پاراگراف از قسمت سیر صعودی پیرنگ رمان براتون گذاشتم که قبل از لکه ی انار بر دامن باکره ی مهربانو هست و یک پاراگراف هم از بعد کنش و نقطه اوج ، و سپس قسمت فرجام پیرنگ رمان مهربانو رو براتون انتخاب کردم. نویسنده ی اثر هم من نیستم بلکه واسه اثر شین براری هستش. و واسه نشر چشمه بود) 
 
 
صفحه 277 پاراگراف اول 
یکروز معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگ
یه پاراگراف از قسمت سیر صعودی پیرنگ رمان براتون گذاشتم که قبل از لکه ی انار بر دامن باکره ی مهربانو هست و یک پاراگراف هم از بعد کنش و نقطه اوج ، و سپس قسمت فرجام پیرنگ رمان مهربانو رو براتون انتخاب کردم. نویسنده ی اثر هم من نیستم بلکه واسه اثر شین براری هستش. و واسه نشر چشمه بود) 
 
 
صفحه 277 پاراگراف اول 
یکروز معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگ
زندگی شهری با همه آلودگی‌ها، دغدغه‌ها و مشکلات کوچک و بزرگی که دارد، لحظاتی را پیش می‌آورد که با تمام وجود احساس خستگی می‌کنیم. به همین دلیل، در اولین فرصت بار و بندیل‌مان را جمع می‌کنیم و بوسیله نزدیک‌ترین گردشگاه امان می‌بریم؛ همان‌جایی که هنوز درون تله ساخت‌وسازهای بی‌رویه شهری اسیر نشده و می‌توان چند ساعتی را در دل طبیعت بوسیله دور از سروصدا و دود و استرس سپری کرد. دریاچه ولشت یکی از این باغ ملی های خاموش و آرامش‌بخش است که در ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها